بوسههایش را فروخت
خاطراتش را
شعرهایش را سوزاند
چمدانش را برداشت
و رفت
به قیمت یک عمر آزادی
من ماندم
و خاکستر خاطراتش
که گرم نگاهش خواهم داشت
تا نفسم گرمایی دارد
روی مه پیکر او سیر ندیدیم
شربتی از لب لعلش نچشیدیم
و برفت
برفت
فروخت
سوزاندب
برداشت
برداشت
رفت
No comments:
Post a Comment