Monday, August 17, 2015

فراموشی دایی جون

 شصت سال انگار دود شده  و رفته باشد به هوا.  قبل از آن را خوب یادش بود. همه چیز انگار تمام شده بود در خانه پدری اش. در این میان اما تک و توک خاطراتی که آزرده اش کرده بودند مانده بود. انگار بعضی چیزها در حافظه ثبت نمی شود، در عوض حک می شود بر قلب آدمیزاد.