Saturday, October 31, 2015

Those vanished years

"He remembers those vanished years. As though looking through a dusty window pane, the past is something he could see, but not touch. And everything he sees is blurred and indistinct."

Wednesday, October 28, 2015

دنیای کوچک ما آدمها

ما آدم ها کوچکیم یا بزرگ به اندازه دنیایمان، دیدمان، و دلمان. نباید گرفتار مشکلات کوچک شد. باید همه دنیا را دید، نباید آدم های کوچک و دنیاهای کوچک محدودمان کند. 

- شعارهای یک شعار دهنده

Wednesday, October 14, 2015

عروسک ساز - کاوه صالحی


شاید باید دوتا دست بسازه برام، موهاشو نوازش کنم
شاید باید دو تا پا بسازه برام مثل سایه دنبالش کنم
شاید باید با دکمه ی پیرهنش برام چشم بسازه نگاهش کنم
شاید باید دو تا لب بدوزه برام اینارو ازش خواهش کنم

عروسک ساز من بیار سوزنت رو
بذار جای چشمام دکمه های پیرهنت رو
می خوام بوی دستات بره تو وجودم، تار و پودم
بیار پارچه هات رو لباسی تنم کن
یه فکری برای موهای سرم کن
عروسک ساز من کاش همیشه کنار تو بودم

شاید باید دوتا دست بسازه برام، موهاشو نوازش کنم
شاید باید دو تا پا بسازه برام مثل سایه دنبالش کنم
شاید باید با دکمه ی پیرهنش برام چشم بسازه نگاهش کنم
شاید باید دو تا لب بدوزه برام اینارو ازش خواهش کنم

عروسک ساز من بیار سوزنت رو
بذار جای چشمام دکمه های پیرهنت رو
می خوام بوی دستات بره تو وجودم، تار و پودم
اگرچه تن من همش پوش و کاهه
عروسک دروغ نیست نه این اشتباهه
نگاه کن عروسک تو آغوش تو جون پناهه

شاید باید دوتا دست بسازه برام، موهاشو نوازش کنم
شاید باید دو تا پا بسازه برام مثل سایه دنبالش کنم
شاید باید با دکمه ی پیرهنش برام چشم بسازه نگاهش کنم
شاید باید دو تا لب بدوزه برام اینارو ازش خواهش کنم


مثل سایه دنبالش کنم
اینارو ازش خواهش کنم
برام چشم بسازه نگاهش کنم
اینارو ازش خواهش کنم
مثل سایه دنبالش کنم
اینارو.