Sunday, April 23, 2017

به یاد میرحسین موسوی

چند روزی است که مدام به یاد میرحسین موسوی ام. روزگارش چطور می گذرد در زندان اختر؟ چرا زور جامعه مدنی نمی رسد به زندانبانان؟ چرا ما هیچ کاری نمی کنیم برای میرحسین عزیزمان؟ من قصد دارم به حسن روحانی رای بدهم برای بار دوم ولی دلم خون است! رای من هنوز سبز است، میرحسین موسوی است.

چه به موقع نازلی و روشن قطعه سر اومد زمستون رو اجرا کردند. به یاد میرحسین موسوی:

Thursday, April 20, 2017

زخم هاش انگار تازه اند هنوز

نوشته اش تند بود و تلخ. زخم های قدیمی اش انگار هنوز تازه است. نمی دانستم چه بگویم، آدم وقتی نمی داند چه بگوید بهتر است ساکت باشد. کاش حالش خوب شود و روزگارش بهتر از این باشد. کاش دلش آرام شود. کاش گذشته ها را پشت سر بگذارد...

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

Wednesday, April 19, 2017

عمر رفته

عکس هایمان را نگاه می کردم.
سال های زیادی از آن روز ها می گذرد. رد این سال ها هم خوب روی چهره همه مان پیداست. گرد سال ها و ماه ها آمده است و نشسته است روی تنمان و روی دلمان هم! عشق هایمان، خنده هایمان و اشک هایمان همه کهنه شده اند. 

یاد باد!

Wednesday, April 5, 2017

غیر ممکن های زندگی

اتفاقات امروز زندگی من به قدری چند سال پیش برایم غیر ممکن بود که به خواب هم نمی دیدم.

واقعا شد ها! واقعا تونستم. چند سال از عمرم پر از غم و غصه و نا امیدی شد و گذشت... ولی این دفعه واقعا تونستم. آدم بالاخره یک روز بلند میشه دستشو به کمرش می گیره و راه می افته. :)

هش تگ لایف ایز گود!

Monday, April 3, 2017

این روزها

خواستم یه عکس از این روزهای خودم بذارم که یادم باشه روزهای خوب زندگی رو. یه زمانی برای خودم از حافظ می خوندم که:
ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
دور گردون گر دوروزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور



رد پا

آدم ها می آیند و می روند، مثل روزها و ماه ها و سال های عمر. و هر آمدن و رفتنی جای خود را می گذارد روی دل آدمیزاد. گذشته ها که رفته است ولی خاطره ها و یاد ها هست، تا همیشه...

هنوزم با تو نشستن به همه دنیا می ارزه
اما افسوس تو رو خواستن 
دیگه دیره 
دیگه دیره