Thursday, March 7, 2013

یک جفت کفش نایکی

کفش های من را که پوشیدی
راه هم که رفتی آن هم نه یک ذره دو ذره! یک عالمه زیاد
به روی خود عنت هم نیاوردی که آن کفش ها صاحب داشت
سگ صاحاب
اما حالا عوضش می توانی مرا قضاوت کنی
چون که از قدیم که نه از جدید گفته اند
اول با کفش های من راه برو بعد من را قضاوت کن
 اما من به تو می گویم که گه بخوری دیگر بروی کفش های من را بی اجازه بپوشی
ننه ات خوب بابایت خوب! مگه تو خانواده نداری؟ 
نان حرام داده اند کوفت کرده ای که دستت کج شده است
این بار از قدیم گفته اند آن هم از خیلی قدیم 
که تخم مرغ دزد حروم زاده است و شتر دزد هم می شود و بی ناموسی اصلا تا چه حد؟
امروز کفش می دزدی لابد پس فردا می روی خار مادر مردم را هم می دزدی و می خواهی پدر و شوهر خواهر همه را هم قضاوت کنی
مگر مدعی العمومی؟ تخم من هم نیستی
ریده ای آن هم به الک


No comments: