Friday, July 30, 2010

پرچم

پرچم کشور قلب من

زلف بلند و پریشان توست

به اهتزاز در آمده در باد

رهاییش در بندم می کند

و تیرگی اش نور چشمم

Monday, July 26, 2010

روز هرگز

همه چیز از آن روز شروع شد. روزی مثل همه روزها. یک روز آفتابی در ماه سیزدهم سال

Monday, July 19, 2010

بی خوابی

من که به طور عادی هم شب ها خوابم نمی برد، امشب آمده ام دانکین دوناتس بلکه محیط بیدار اینجا کمکم کند برای انجام کار مفید! این را باید گفت که دونات مزخرف دانکین که به قول خودش آمریکا با آن می چرخد هیچ قابل مقایسه با دونات های عالی پارک پرنس (حوالی میدان ونک)نیست. دخترک چینی که پشت میز کناری من نشسته دارد مقاله می نویسد آن هم با فونت بنفش! پسر روبرویی که دارد با دوستانش گپ می زند با هیجان می گوید: ایتس فاکینگ هیلریس! و من دارم گوش می دهم به شعر رومی با صدای مسعود بهنود:

اگر چراغ دلی دان که ره کجا باشد

وگر خدا صفتی دان که کدخدات منم

Wednesday, July 14, 2010

الهام

نوشتن ام می آید. انگار که می خواهم بنویسم تمام دنیا را و حس نوشتنم را

Thursday, July 1, 2010

آه

آخرین نشانه ات را که زدودم

دیدم دلم برایت تنگ شده است

هرچند

من اگر رفتم

از تو هم خبری نشد