Monday, June 5, 2023

ای بخفته دل

 ای بخفته دل

هر چه بیده ای خواب بود

اوشیرینه خواب، چینه آب بود

تب داشتی اُی دل

بگو و گو هذیان بود

افسانه و زنجیر جان بود


ای بسا کاران

روزگار نقش ونگاران

خوابه، سرابه

آی بخفته دل

هر چه بیده ای خواب بود

او شیرینه خواب، چینه آب بود




Monday, April 25, 2022

انجیر- بابک خانقلی

بعضی آهنگ‌ها رو که دوست دارم این‌جا هم می‌ذارم. سال‌ها بعد که به آرشیو بلاگ نگاه می‌کنم، حال و روزم رو به یادم می‌آره.



Tuesday, December 7, 2021

ظالم یا مظلوم

 در این دنیایی که ظلم و کثافت سرتاپاشو فرا گرفته اگر بخوایم بین ظالم بودن و مظلوم بودم یکی رو انتخاب کنیم، چه خواهیم کرد؟ تحمل درد و رنج ظلم و بی عدالتی رو ترجیح می‌دیم یا خوشی به قیمت رنج و درد دیگران؟ 

Monday, October 18, 2021

مرگ، نقطه‌ی پایان

حدود یک‌ سالی می‌شد که گهکاه از نانوایی خانگی محله نان یا شیرینی می‌خریدم و دورادور خانمی که نانوایی را اداره می‌کرد می‌شناختم. خانم جوانی شاید مثل من در دهه‌ی چهارم زندگی با دو بچه‌ی کوچک. امروز در اینستاگرام متوجه شدم که تصادف کرده و فوت شده. پلیس دنبال وانتی بوده که وانت در گریز از پلیس به ماشین این خانم برخورد کرده. به همین سادگی، به همین ناگهانی، به همین پوچی، به همین تلخی! مرگ هیچ چاره ندارد. آن خانم دوست‌داشتنی دیگر نیست. چقدر ناتمام! 

Monday, August 30, 2021

جهت خالی نبودن عریضه و باز موندن در این وبلاگ

 اومدم یه فوتی بکنم خاک روی این بلاگ کهنه رو بلکه یه کم جون بگیره، دیدم پست پونصدم وبلاگمه. پونصد بار اینجا نوشتم تو شادی، تو غصه، تو عاشقی، تو فارغی، تو بالا و پایین زندگی. از بیست و چند سالگی تا آخرای سی سالگی. 

عمر آدم بدجور تند می‌گذره ها. اصلا چشم باز می‌کنی می‌بینی همه چیز گذشت و رفت. مصائبی که یه روز سایه‌ش روی همه‌ی زندگیم بود الان دیگه انقدر خاک خورده که انگار هرگز نبوده. طلاق و دربدری. خنده‌م می‌گیره. آدم نباید خودشو علاف چیزای جفنگ کنه. باس حرکت کرد و رفت.

این روزها همه‌ی فکر و ذکر و عشق و دلم بند یه پسربچه‌ی کوچیکه که چشماش برق می‌زنه. همیشه بخندی پسر گل بابا.

Thursday, December 17, 2020

تراما و بانو حنایی

 سفر درمان (هیلینگ کلمه‌ی بهتریه) تراما سفری‌است بسی طولانی و شاید به درازی تمام عمر. باید مثل هر سفر دیگری از مسیر لذت برد و به دنبال مقصد نبود. باید رابطه‌ها رو به تدریج بهتر کرد و عمیق‌تر و  معنی‌دارتر. باید بیشتر و بیشتر در لحظه زندگی کرد. باید بیشتر و بیشتر حضور داشت.

تو سال گذشته، رابطه‌ی من با بانو حنایی تجربه‌ی مفیدی بوده. نزدیک شدن تدریجی، عشق بدون توقع، و ساختن اعتماد متقابل. زنده باد حنایی!



Thursday, March 26, 2020

Damien Rice - Childish


I'm so childish, a little bit wildish
With my rumdiddlyumdiddlyumdiddly, I'm so deep

Well I'm so garish, a little unfairish
The way I pick you up, and drop you in a heap


I'm so unfaithful, in fact I'm a plateful
I won't kiss her, but I'll stare her up all night

I'm a stormy little singer, an unstable little swinger
If you're coming, come prepared for a fight

Well I'm so childish, a little bit wildish
With my rumdiddlyumdiddlyumdiddly, I'm so deep

Well I'm so uncaring, do far too much swearing
And if you read through my behaviour, you'll find I'm a creep

I'll play a stormer, yet in the corner
I'll be grumpy on my own, like I don't care

I'm a stormy little singer, an unstable little swinger
With a big rip, in the arsehole of my flares

Well I'm so childish, a little bit wildish
With my rumdiddlyumdiddlyumdiddly, I'm so mad

I'm so truthful, a little bit bruteful
But in sooth I know not, why I am so sad

I try my bestest, well as far the restest
Well it's just stuff that comes out wrong, and gets misunderstood

I'm a dandy little dreamer, a doctored misdemeanour
A didactic destiny schemer, bare with me if you would