Monday, April 29, 2019

این کفش نوستالژیک نایکی

رفتم کفش ورزشی بخرم از سایت نایکی که گیر سه پیچ داد باید لاگ‌این کنی. پس از تلاش زیاد برای پیدا کردن پسورد، کاشف به عمل آمد که سایت فخیمه‌ی نایکی آدرس من را استیت کالج می‌داند: شماره‌ی ۱۰۵ کانینگهام هال! آنقدر زمان گذشته و زندگی من بالا و پایین رفته که باورم نمی‌شود آن آدرس را. زندگی در فینیکس، لوس آنجلس، سالت لیک سیتی، این همه بالا و پایین و کلنجار با خودم و با بقیه.

به هر حال آن روزها هم بخشی از منند و جاده‌ ای که به امروز من رسیده از آن دوران عبور کرده، از شماره‌ی ۱۰۵ کانینگهام هال.

Wednesday, April 10, 2019

این مکان مقدس

دخترک از پشت پیشخوان می‌گوید اگر اسپرسوی جدید را دوست نداشتی بگو مثل همیشه برایت درست کنم. لبخند می‌زنم و از محبتش تشکر می‌کنم.

می‌نشینم و دفترم را باز می‌کنم. باید نوشته ای را پاکنویس کنم که بیست و پنج سال از تاریخش گذشته است. اسپرسوی جدید کمی سنگین‌تر و تلخ‌تر از اسپرسوی همیشگی است ولی بد نیست. کارم تمام می‌شود. می فرستمش. راستش همه‌ی این فکر کردن‌ها و نوشتن‌ها برای خودم است و نه برای خواننده. 

باری از روی دوشم برداشته شده است. احساس قدرت می‌کنم. حس آسیب‌پذیر بودنم رو به بهبود است. از پنجره به بیرون نگاه می‌کنم. برف و باران بهاری تازه تمام شده و زمین خیس است. در حیاط روبرو گل های زرد و سفید نرگس خودنمایی می‌کنند. درختی غرق از شکوفه‌های صورتی است. زندگی همچنان جریان دارد و اخیرا بیشتر از قبل زیبایی هایش را نشانم می‌دهد.

Tuesday, April 2, 2019

شادی و ناشادی

گاهی شاد و سرحالم
اغلب اوغات ولی غمگین، ترسیده، مضطرب، و افسرده. بسیار جنگیده ام با این بیماری افسردگی. گاهی خسته می کندم!
نشسته ام در قهوه خانه. چند دانش آموز دبیرستانی می آیند تو. پر از شور پر از شادی پر از هیجان. حسودی ام می شود. دلشان همیشه شاد باشد.