Tuesday, May 29, 2007

دارآباد، سبز و زيبا


يکی از ارتفاعات شمال تهران که در اوايل بهار زيبايی خيره کننده ای دارد، منطقه دارآباد است. ما جمعه پيش رفتيم دارآباد و لذت برديم از سپری کردن چند ساعت در کوهستان:






سبزی بهار آميخته به زردی گل های ريواس زيبايی مسحور کننده ای داشت...

Sunday, May 27, 2007

آيا می شود اختيار را هم مدل کرد؟

يک سوال برايم پيش آمده... اختيار چيست؟ آيا دو عامل، اگر شرايط ذاتی و محيطی يکسانی داشته باشند و در شرايط يکسانی قرار بگيرند تصميم های يکسانی می گيرند؟ البته با شرط اينکه رندم دسيژن ميکينگ نداشته باشند. نمی دانم جوابش را؟ ظاهرا کامپيوتر ساينتيست ها می گويند بله و نقشی هم به اختيار نمی دهند... اساسا چيست اين اختيار اگر هست ؟ پيچيده است و عجيب... اگر کسی جوابی به نظرش آمد به من خبر دهد. موضوع جالبی است که اگر رويش کار کنيم شايد بشود حاصل را در نيچر چاپ کرد (زهی خيال باطل) ...

Tuesday, May 22, 2007

بگذاريد جامعه نا امن بماند




نمی خواستم در این باره بنویسم اما نشد


یادم می آيد که يکی از دوستان چند روز پيش می گفت بالاخره پليس بايد يک کاری بکند. اين جوری که نمی شود مساله را رها کرد. آن روز خيلی برايم عجيب نبود اظهار نظر های آن دوستم، با طرز فکرش آشنايی داشتم. اما يکی از آشنايان تحصيل کرده و "عقل خوانده" که گفت از پليس تشکر کرده است به "عقل آن گونه ای" شک کردم... آخر مگر می شود اينقدر به راحتی از کنار وحشی گری ها گذشت؟ به همين راحتی می شود با کسی که می خواهد جور ديگری فکر يا زندگی کند مثل حيوان برخورد کرد؟؟؟
لابد اين عکس هم از استثنائات است... می گویند بالاخره هيچ کاری 100% درست انجام نمی شود. البته در مملکت م اکه زمانی به همين راحتی در سال 67 مجاهدين را اعدام کردند ، اين پيشرفت خوبی است. تبريک می گويم آقای احمدی مقدم! بهتر است آدم دم فرو بندد و هيچ نگويد در مقابل اين همه سياهی

توهم توطئه 2

برويم سر اصل مطلب
به باور من روابط امروز بين افراد، سازمان ها و کشورها را می توان بر اساس سود و منافع تحليل کرد.همچنين است اعمال کشور ها و افراد و سازمان ها. به عبارت ديگر کسی کاری را انجام نمی دهد مگر اينکه سودی برايش داشته باشد که به هزينه ای که می کند بصرفد. در رفرنس های اقتصادی و اجتماعی موجود منطقی را کسی می دانند با خاصيتی که گفته شد. انسان هم منطقی فرض می شود يعنی موجودی به دنبال حداکثر سازی سود. البته اين سود لزوما سود بيرونی نيست و می تواند درونی باشد
با فرض منطقی بودن انسان ها می توانيم بگوييم در 300 سال پيش توجيه داشت که همفر ها باشند و استعمار گری و ... اما در دنيای امروز اساسا منطق سود مثل عهد بوق نيست. جامعه شناسان و سياست مداران به اين نتيجه رسيده اند که اگر می خواهی آرام زندگی کنی ، بقيه هم بايد در يک رفاه نسبی باشند. وگرنه همان می شود که در 11 سپتامبر شد. رشد را می گويند بايد در همه جای دنيا باشد تا بتوان احساس امنيت کرد وگرنه دنيا کوچک تر از آن شده که بتوانی بقيه را بچاپی و آرام زندگی خودت را بکنی! بر همين اساس اگر می خواهی در آمريکا زندگی کنی مجبوری دغدغه خاور ميانه را هم داشته باشی. دنيا کاملا اينترکانکتد شده است
حالا بگوييد ببينم
يک: غرب با توجيهی بايد به دنبال بی دين کردن ما باشد
دو: دشمن ( بخوانيد همه جز خودمان) برای چه هدفی بايد جوانان ما را فاسد کند
سه: تهاجم فرهنگی ديگر چه آشی است
سوال های اينگونه طرح کنيد و پاسخ گوييد به من
در ضمن دوست دارم امير مسعود بگويد حاميان نظريه توطئه چه دلايل محکمی دارند
ادامه دارد

Saturday, May 19, 2007

توهم توطئه

به باور من، بسياری از ما ايرانيان دچار نوعی بيماری هستيم که می شود نامش را گذاشت "توهم توطئه". تمام ناکامی های گذشته و حال و آينده خود را گردن دشمنانی می اندازيم که با روابط پيچيده ذهنی پرورده خودمان هميشه در حال طراحی نقشه ای برای شکست ما هستند.
شايد يکی از علت های اين مساله، آموزش اين بيماری باشد. در مورد خودم تا جايی که يادم می آيد، از دبستان اين آموزش آغاز شد که بله اين آمريکا و انگليس و شوروی و اسرائيل و بقيه دشمنان ما هستند و می خواهند سر به تن ما نباشد. آخر اين ابرقدرت های پدر سوخته غرب و شرق می خواهند ريشه اسلام و هويت ايرانی ما را بخشکانند. در راهنمايی و دبيرستان اين تئوری خيلی جدی تر محور تحليل ها قرار می گرفت و به مغز های بيچاره من و امثال من ارائه می شد. "خاطرات مستر همفر، جاسوس انگليس در کشور های اسلامی" را در همين دوران خواندم و پس از آن ديدم عده ای با استناد به همين کتاب، کوچکترين حرکتی از يک سازمان کوچک مثل يک مدرسه يا موسسه را هدايت شده از جانب انگليسی ها می دانند. صدا و سيما و سخنان مقامات از جمله شخص اول مملکت که ديگر بماند. من هم می رفتم که همين طوری بشوم...
سه چهار سالی می شود خود را از شر اين مرض خلاص کرده ام. ديگر نمی خواهم دنيا را با قوانين 300 سال پيش ببينم و تحليل کنم. پذيرفته ام که سود غرب ديگر در استعمار نيست، بلکه در صلح است. می خواهم فرياد بزنم تا کسانی مثل من که قرن ها خواب مانده و از دنيا عقب بودند بيدار شوند. رها کنيم خودمان را از پيچيده فکر کردن بيهوده. آخر مگر ما که هستيم و چه داريم که دنيا بخواهد ما را انگار کند؟ چه برسد که وقتش را تلف کند و توطئه بچيند برای ما . آن هم توطئه هايی آن چنان که معلوم نيست به چه دردش می خورد. من که هرچه فکر می کنم توجيهی نمی يابم که حيله هايی چنان که می گويند، کسی برای ما به کار گيرد...
اين را هم بگويم که اين نوع تفکر اسکيزوفرنيک و وهمی، دامنه اش از کفار فراتر رفته و گريبان خودمان را هم گرفته است. متاسفانه روابط انسانی بين خودمان را هم پيچيده کرده ايم. آدم ياد رمان های آگاتا کريستی و سر آرتور کونان دويل می افتد...

برگشتم دوباره از پشت کوه

پشت کوه را سال گذشته گاه گاه در" ياهو 360 درجه" می نوشتم. بعد از سالی دوری اين بار در "بلاگ اسپات" ثبتش کردم. شايد برای پايدار تر شدن نوشتن های گاه گاهم. ببينيم چه می شود... ؟