از تو
از همه این سال ها
از میان خاطرات خوب و بد
یک ژاکت سفیدت مانده میان لباس های سفیدم
دلم که زیاد تنگ می شود٬ بو می کنمش
بوی تو را می داد
بوی بودنت را
امشب ولی حس کردم بوی تو دارد می رود٬ مثل خودت
لباست بوی لباس می دهد
این دیگر بی انصافی است
خسته شده ام بس که خواندمت
و بی پاسخم گذاشتی
No comments:
Post a Comment