Monday, August 18, 2008

این روزها

حالم بهم می خوره وقتی مهندسای مثلا با تجربه مملکت رو می بینم. اونم تو رده های بالا. سمبل بی سوادی و حماقت و بلاهت و مفت خوری با یه زبون دراز. می ترسم یه روز منم بشم مثل اینا

حسودیم نمیشه. حسرت می خورم. من باید یعنی الان اینجا باشم؟

تز و مقاله و پیچوندن شرکت و خل بازی شده کارای این روزای من.

دلم برای کوه رفتن تنگ شده. توچالو که می بینم صبحا از تو ماشین یه جوریم میشه

... میشه داد زد آی مردم کلا به ...

No comments: