از دریچهی این سالها به پسرک معصومی نگاه مینگرم که کودکی من است. دوست دارم در آغوشش بکشم، به چشمهای نگرانش نگاه کنم و به او اطمینان بدهم که روزی بزرگ خواهد شد و قوی، و آن روز میتواند همه چیز را رها کند.
بخند پسرک کوچولوی معصوم.
کاش می شد برگرم به آن سالها و پسرک را مراقبت کنم در مقابل همهی کسانی که خندهاش را از او گرفتند و کودکیاش را تلخ کردند.
No comments:
Post a Comment