قهوه اش با فندق فراوری شده است. شکرش باید کم باشد. همه اش را صبح می ریزم در معده پشت فرمان در ترافیک نیایش! مزه می کند به دهنم. انگار که ته مزه خاکستر سیگار دارد. مثل لعنت روزگار می ماند که فرو بدهی اش تا برود در عمق روحت
آخر هفته می رویم قله وروشت. دریای مه است منطقه وروشت. . بلکه گم شوم و ناتوان شوم از پیدا کردن خویش
No comments:
Post a Comment