ای بخفته دل
هر چه بیده ای خواب بود
اوشیرینه خواب، چینه آب بود
تب داشتی اُی دل
بگو و گو هذیان بود
افسانه و زنجیر جان بود
ای بسا کاران
روزگار نقش ونگاران
خوابه، سرابه
آی بخفته دل
هر چه بیده ای خواب بود
او شیرینه خواب، چینه آب بود
ای بخفته دل
هر چه بیده ای خواب بود
اوشیرینه خواب، چینه آب بود
تب داشتی اُی دل
بگو و گو هذیان بود
افسانه و زنجیر جان بود
ای بسا کاران
روزگار نقش ونگاران
خوابه، سرابه
آی بخفته دل
هر چه بیده ای خواب بود
او شیرینه خواب، چینه آب بود