نشستیم پیش پدر بزرگ، که چشمانش بی سو شده اند ولی دلش روشن است مثل آفتاب تابان! گفتم آقاجون یه حرفی به ما بزنید، نصیحتی ...
کمی فکر کرد و بعد گفت:
بابا جان
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است
کوه ناهموار را هموار کردن سخت نیست
حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است
اشک توی چشمام جمع شد. امیدوارم دیگه هیچ وقت دل کسی رو نشکنم و حرف تندی نزنم. خدایا کمکم کن ...
پی نوشت: دنبال شاعر گشتم و توی اینترنت خیلی ها شعر رو به صائب تبریزی نسبت داده بودند، ولی راستش تو اشعار صائب پیدا نکردم و مطمئن نیستم.
1 comment:
سلام. آره دل شکستن خیلی بده. من هم خیلی اذیت میشم وقتی که دل کسی رو بشکنم. اگر به من هم سر بزنی خوشحال می شم.
Post a Comment