Monday, November 30, 2009

Restless life

Working all the night, and sleeping some days! Is this what being a grad student is all about?

Friday, November 27, 2009

خودکار اول

همیشه آرزو داشتم خودکارم را تمام کنم، ولی نمی دانم چرا همیشه نصفه و نیمه گمشان می کردم. هفته پیش اولین خودکار زندگیم را تمام کردم، تقریبا در آستانه اتمام ترم پاییز. اگر این دوره لعنتی بخواهد چهار سال هم طول بکشد، هفت تا خودکار دیگر بیشتر نمانده و بعد من بازخواهم گشت. البته امید است زودتر از این ها قال قضیه را بکنم و دیدار ها تازه شود.

Tuesday, November 17, 2009

گلدان

وقتی پنجره را باز کردی که باد اشک هایت را خشک کند، ترسیدم که روزی از من دل بکنی. از منی که تمام سبزه ها و گل های شهر را به عشق تو پرورده بودم

Sunday, November 8, 2009

حاجی بادام

بادام که حاجی می شود، بر خلاف خیلی از آدم ها، شیرین می شود. حاجی بادام را که گذاشت در دهانش، انگار که قرص جادویی خورده باشد رفت به هفده هجده سال قبل. به روزگاری که پدر هنوز بود و سردردهای لعنتی اش هم آنقدر نبود که ایام را تلخ کند به کام همه. ایستاد جلوی در چوبی عتیقه خانه پدر بزرگ، آرام رفت به داخل خانه و پاورچین گذشت از کنار پشه بند مادربزرگ تا مبادا کسی بیدار شود. کنار درخت انار که رسید و چشمش افتاد به راه آب انبار قدیمی، دوباره وسوسه شد آب انبار را برود تا ته! آخر آدم چه می داند چه چیزی می تواند باشد در انتهایی این دالان دراز تاریک؟

چند سال پیش پدربزرگ، آب انبار را داد پرکنند با خاک. تو گویی که سرزمین عجایب من را دفن کرده اند. درست مثل پدر که گذاشتمش در خاک تا بخوابد آرام و بی درد. تا آن هنگام که اسرافیل بدمد در صور که با هم بر خواهیم خواست.

Friday, November 6, 2009

ملاقات

قرار سر جای همیشگی، ساعت همیشگی. نشسته است پشت فرمان و منتظر. به این می اندیشد که آدم ها موجودات پیچیده ای هستندها. این روزها حالاتش برای خودش هم غریب است. یعنی او راجع به من چه فکر می کند؟ اصلا وقتش را شاید برای همچین چیزی تلف نکند.

Monday, November 2, 2009

رادیو فارسی

با کلی ذوق و شوق تلویزیون فارسی بی بی سی رو نگاه می کنم که یک برنامه دیده باشم به زبان مادری!

یادم می آید جاده یزد را. شب می رفتیم در آن بیابان بی انتها به شوق مهربانی خویشان. به زور به رادیو فردا گوش می کردم که در فاصله از شهر می توانست از شر پارازیت ها رها شود. با خود می اندیشیدم این صدا از کجا می آید؟

بدون شرح