گذشته ها رفته اند که رفته اند، تلخ و شیرین! بر نمی گردند که نمی گردند! خاطراتی می ماند کمابیش متفاوت با واقعیت ها. همین و بس ... آدم گاهی می چسبد به گذشته ها، می لولد توی خاطراتش. سعی می کند به هر ضرب و زوری که شده نگه داردشان. زندگی کندشان. دست بکشد به گذشته های پوسیده و تجزیه شده. ولی نمی شود که نمی شود. هرچقدر هم که محکم بچسبی باز هم خاطرات لیز می خورند می روند تجزیه می شوند دود می شوند محو می شوند... و باز تو می مانی و روزهایی که هنوز نیامده اند و خاطراتی که هنوز ساخته نشده اند.
جانا
بهار رفت، دی شد ...
No comments:
Post a Comment