به باور من، بسياری از ما ايرانيان دچار نوعی بيماری هستيم که می شود نامش را گذاشت "توهم توطئه". تمام ناکامی های گذشته و حال و آينده خود را گردن دشمنانی می اندازيم که با روابط پيچيده ذهنی پرورده خودمان هميشه در حال طراحی نقشه ای برای شکست ما هستند.
شايد يکی از علت های اين مساله، آموزش اين بيماری باشد. در مورد خودم تا جايی که يادم می آيد، از دبستان اين آموزش آغاز شد که بله اين آمريکا و انگليس و شوروی و اسرائيل و بقيه دشمنان ما هستند و می خواهند سر به تن ما نباشد. آخر اين ابرقدرت های پدر سوخته غرب و شرق می خواهند ريشه اسلام و هويت ايرانی ما را بخشکانند. در راهنمايی و دبيرستان اين تئوری خيلی جدی تر محور تحليل ها قرار می گرفت و به مغز های بيچاره من و امثال من ارائه می شد. "خاطرات مستر همفر، جاسوس انگليس در کشور های اسلامی" را در همين دوران خواندم و پس از آن ديدم عده ای با استناد به همين کتاب، کوچکترين حرکتی از يک سازمان کوچک مثل يک مدرسه يا موسسه را هدايت شده از جانب انگليسی ها می دانند. صدا و سيما و سخنان مقامات از جمله شخص اول مملکت که ديگر بماند. من هم می رفتم که همين طوری بشوم...
سه چهار سالی می شود خود را از شر اين مرض خلاص کرده ام. ديگر نمی خواهم دنيا را با قوانين 300 سال پيش ببينم و تحليل کنم. پذيرفته ام که سود غرب ديگر در استعمار نيست، بلکه در صلح است. می خواهم فرياد بزنم تا کسانی مثل من که قرن ها خواب مانده و از دنيا عقب بودند بيدار شوند. رها کنيم خودمان را از پيچيده فکر کردن بيهوده. آخر مگر ما که هستيم و چه داريم که دنيا بخواهد ما را انگار کند؟ چه برسد که وقتش را تلف کند و توطئه بچيند برای ما . آن هم توطئه هايی آن چنان که معلوم نيست به چه دردش می خورد. من که هرچه فکر می کنم توجيهی نمی يابم که حيله هايی چنان که می گويند، کسی برای ما به کار گيرد...
اين را هم بگويم که اين نوع تفکر اسکيزوفرنيک و وهمی، دامنه اش از کفار فراتر رفته و گريبان خودمان را هم گرفته است. متاسفانه روابط انسانی بين خودمان را هم پيچيده کرده ايم. آدم ياد رمان های آگاتا کريستی و سر آرتور کونان دويل می افتد...
شايد يکی از علت های اين مساله، آموزش اين بيماری باشد. در مورد خودم تا جايی که يادم می آيد، از دبستان اين آموزش آغاز شد که بله اين آمريکا و انگليس و شوروی و اسرائيل و بقيه دشمنان ما هستند و می خواهند سر به تن ما نباشد. آخر اين ابرقدرت های پدر سوخته غرب و شرق می خواهند ريشه اسلام و هويت ايرانی ما را بخشکانند. در راهنمايی و دبيرستان اين تئوری خيلی جدی تر محور تحليل ها قرار می گرفت و به مغز های بيچاره من و امثال من ارائه می شد. "خاطرات مستر همفر، جاسوس انگليس در کشور های اسلامی" را در همين دوران خواندم و پس از آن ديدم عده ای با استناد به همين کتاب، کوچکترين حرکتی از يک سازمان کوچک مثل يک مدرسه يا موسسه را هدايت شده از جانب انگليسی ها می دانند. صدا و سيما و سخنان مقامات از جمله شخص اول مملکت که ديگر بماند. من هم می رفتم که همين طوری بشوم...
سه چهار سالی می شود خود را از شر اين مرض خلاص کرده ام. ديگر نمی خواهم دنيا را با قوانين 300 سال پيش ببينم و تحليل کنم. پذيرفته ام که سود غرب ديگر در استعمار نيست، بلکه در صلح است. می خواهم فرياد بزنم تا کسانی مثل من که قرن ها خواب مانده و از دنيا عقب بودند بيدار شوند. رها کنيم خودمان را از پيچيده فکر کردن بيهوده. آخر مگر ما که هستيم و چه داريم که دنيا بخواهد ما را انگار کند؟ چه برسد که وقتش را تلف کند و توطئه بچيند برای ما . آن هم توطئه هايی آن چنان که معلوم نيست به چه دردش می خورد. من که هرچه فکر می کنم توجيهی نمی يابم که حيله هايی چنان که می گويند، کسی برای ما به کار گيرد...
اين را هم بگويم که اين نوع تفکر اسکيزوفرنيک و وهمی، دامنه اش از کفار فراتر رفته و گريبان خودمان را هم گرفته است. متاسفانه روابط انسانی بين خودمان را هم پيچيده کرده ايم. آدم ياد رمان های آگاتا کريستی و سر آرتور کونان دويل می افتد...
8 comments:
می بینم که در حسرت کامنت
چشم در راه قدمهای منی
امیدوارم که در نوشتن وبلاگ پایداری را اسوه باشی.
ا.م.ج.
الهی مکن سرنوشت بلاگم را
دچار به سرنوشت بلاگ امير
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ببین مصطفای عزیز می بینم که تو قبل از عزیمت به ینگه دنیا همان حرفهای تکراری دیگران را نوشته ای. لازم نیست این سخنان را فریاد کنی به نظرم کسی نیست که نشنیده باشد اینها را.اگر دیگران با در محیط قرار گرفتن، تیشه بر ریشه یافته های پیشین زده اند تو از همین اکنون کمر همت بدین مهم (!) بسته ای. به نظرم کمی رعایت حال ما پیادگان کنی بد نباشد.
نمی دانم شما برای صلح طلبی غرب به همان اندازه که نحله مقابل (ترویج کنندگان توطئه گری غرب)استدلال می کنند، مدارک و شواهد داری یا خیر. اگر
این ادعای تو صرفا برای گرم کردن موتور یک وبلاگ خاک خورده خاموش پدید آمده است، می توان از کنار آن گذشت. اما اگر ادعایی جدی است بد نیست به امثال من مدارک بنمایی که نوشته هایت را جدی بگیریم. به هر حال گوشم پر شده این روزها از این دست، نوشته ها که بر شبح آموزه های دیرین و پیشین خویش را در دوره های دبیرستان و راهنمایی و دبستان می تازند.
تازه آن آموزه ها را مرض زا و بیمارپرور می دانند. حال آنکه هدف نیک پروری بوده است.
بگذریم. به نظرم اینکه غرب توطئه می کند یا نه شیطان وجود واقعی دارد یا نه، همه بحث های مهمی است که در جای خویش مدارک و شواهد خاص خود می طلبد.
اما این پرسش ها چه پاسخ گیرد چه نه ، قدر مسلم اینکه ما آمده ایم در این دنیا و اجمالا علم به مکلف بودن خود داریم نیامده ایم برای خدایی کردن، و در این راه بندگی جذابیت ،
های انحراف زایی هم هست
خواه اسمش را توطئه بگذاری خواه نه .
تو دنبال صلح باش و با دیده مثبت بین به این جهان بنگر اما یادت نرود همه جا حمل به صحت کردن و همه کس را خوب دیدن و دوست انگاشتن عاقبت خوشی نخواهد داشت. آنانکه تجربه کرده اند بر این مطلب گواهند.
ای بسا ابلیس آدم رو که هست پس به هر دستی نباید داد دست.
می بخشی از پراکنده نویسی ام
فرصت تقریر و تدوین و تنظیم نیست.
و چندین وقت است که این کارها نکردهام
;)
کسی به نام خود نکند نوشته پیشین
امیرمسعود ج.
در پست بعدی ادامه می دهم این نوشته را و پاسخ خواهم گفت بعضی از آنچه را نوشته ای
موفق باشی !
هادی
با سلام حضور برادر محترم جناب آقای مهندس مصطفی صحرایی اردکانی؛ شاید نوشته شما را از دو بعد مختلف بشود نگاه کرد. یکی همان بعدیست که آقای مهندس امیرمسعود ج. ( چون خودشان اینگونه نوشته اند، من هم تاسی کردم )، بررسی کرده و البته در جای خود کاملا متین و منطقیست و بعد دیگر، این است که ببینیم شما چه چیز را نقد کرده ای « توطئه دشمنان » را یا « تلقین توهم توطئه توسط دوستان » را. راستش من فکر می کنم شما دومی را نقد کرده ای و طبیعیست که نقد شما با مطلب وزین آقای مهندس ج ، کاملا قابل جمع است. البته شاید اگر نقطه مقابل تئوری شما را « خواب خرگوشی » بدانیم، بحث شما نیز قابل نقد خواهد بود ولی پیرو گفت و گوی حضوری ای که در سفر اخیر داشتیم، می دانم که اینطور نیست. عرض ارادت من را پذیرا باشید و ملتمس دعای خیرتان بوده و هستم. یا علی
با سلام خدمت استاد تبعیدی
که کاش «وصف قرب فی بعده» را می شد برای ایشان به کار برد
افسوس که خدا را بُوَد مخصوص
به هر حال از اینکه در این میانه به تالیف قلوب برخاستید، سپاس گزارم.
البته امیدوارم مهندس مصطفای ما بحث را ادامه دهد برای تحکیم این الفت
با تشکر
امیر مسعود ج
Post a Comment